جدول جو
جدول جو

معنی پرس هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

پرس هدائن
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ سَ / سِ)
زنبیل درویشان. (ملخص اللغات حسن خطیب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرسه دان
تصویر پرسه دان
زنبیل درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پناه گرفتن، رماندن و هدایت حیوانات وحشی به نقطه ای که در
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، کش دار بودن، دست مالی زنان و گفتگوی مطایبه آمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
پوسته دادن بدن یا هر چیزی بر اثر ساییدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
مفعول شدن، مورد لواط قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تفت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک باره و ناگهانی ظرف آب را خالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شدت گرما و شرجی بودن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله را در زمین پر وجین و کم محصول چراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست دادن، فراهم شدن زمینه
فرهنگ گویش مازندرانی
دام را برای شکار آماده کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انبوه شدن، متراکم گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
مانع از جهش و پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
پاسخ مثبت دادن در مراسم خواستگاری
فرهنگ گویش مازندرانی
جلا دادن، برق انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه دادن اجسام به دیوار یا هر تکیه گاه دیگر، افراشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پخش کردن، پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشو هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
قابلیت درخت برای کندن پوست آن جهت استفاده در صنایع دستی
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا آوردن، قی کردن، به جلو هل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، دریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخاندن، به گردش در آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی